محیامحیا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

محیا یعنی تمام زندگی

بدون عنوان

سلام امروز چون بابایی خونه بود نذاشت ما بموقع از خونه بیاییم بیرون گفتش وایستید با من صبحانه بخورید بعد برید ما هم دیر رسیدیم مهد میخواستم محیا رو بزارمش مهد برگردم که محیا گفت بیا از خاله مریم سی دی ماشینها رو بگیر و از روش رایت کن من هم رفتم محیا هم یه قلکی داره شبیه خونه هست که قفل داره و باز و بسته میشه خانم معیری براش خریده توی اونو پر کرده بود از مهره ها و با خودش آورده بود مهد هرکاری کردم نذاشت تو ماشین گفت میخوام به بچه ها نشون بدم توی مهد هم بچه ها خواستند ببینند که نداد پارسا میخواست به زور بگیره که دعواشون شد خاله مریم هم گفتش اگه محیا قلکش رو بده مامانش ببره براش سی دی ماشین ها رو میارم محیا هم با اکراه و ...
14 اسفند 1390

بدون عنوان

امروز بعد از اینکه محیا رو گذاشتم مهد رفتم کتابخانه ملی که در کارگاه اخلاق حرفه ای شرکت کنم که اون هم برگزار نشد اومدم رفتم دندانپزشکی از اونجا هم اومدم درمانگاه دانشکاه که بدم  شیشه های عینکم رو عوض کنند بعدش هم اومدم سرکار الان هم دارم این مطالب رو می نویسم ظهر میرم سالن تربیت بدنی ساعت 13 الی 15 هم توی تالار مولوی برنامه هست بمناسبت ولادت امام حسن عسگری قراره جوایز مارو هم بدن توی مسابقه والیبال دوم شدیم آمادگی جسمانی سوم دو استقامت سوم توی مسابقه کتابخوانی هم برنده شدم نمی دونم چندم شدم فقط بهم خبر دادن که برنده شدی خلاصه که جایزه بارونه همه اینها رو همینجا تقدیم میکنم به محیا گلم     ...
10 اسفند 1390

بدون عنوان

سلام چند روزیه صدام گرفته حس وبلاک نویسی نیست فقط اینکه دختر دایی مهدی بدنیا اومد اسمشو هم گذاشتند ترنم مامانش میگفت شیدا باباش هم گفته ترنم که بلاخره باباهه پیروز شده مدتیه تو خونواده ما هرچی بچه بدنیا میاد دختره دیگه شورشو درآوردند برعکس تو خونواده شوهرم هرچی بدنیا میاد پسره همین عمه مهناز سه ساله پشت سر هم پسر بدنیا میاره البته پسر دومیش پارسال دو ماهه مرد.   ...
8 اسفند 1390

6/12/90

پنجشنبه عصری با محیا رفتیم شهروند محیارو سوار ماشینهایی که جلوش ماشینه و پشتش سبدخریدهستش کردم براش یه کمی خوراکی و اسباب بازی و سی دی خریدم اینو فقط به خاطر دل محیا رفتم چون که از اون ماشینا خیلی خوشش میاد هربار میرم کلی خرید الکی میکنم میام جمعه هم رفتیم خونه عمه مهناز  برای دیدن بچه اش که تازه بدنیا اومده از اونجا هم سری به عمه شهلا زدیم و برگشت توی ترافیک سختی گرفتار شدیم و خیلی دیر رسیدیم خونه
6 اسفند 1390

تست هوش

  تست هوش       تست هوش اول   در این تست هوش، تصویر ۹ انسان مخفی شدن.   با پیدا کردن ۶ تصویر در این تست هوش،میتونی از داشتن یه هوش معمولی خیالتون راحت بشه.   اگه تصویر هفتمی رو پیدا کردی متوجه میشی هوشت از حد معمول بالاتره و اگه در این تست هوش تصویر هشتمی رو پیدا کردی خیالت از داشتن یه هوش تقریبا خوب تخت تخت بشه و اگه نهمی رو پیدا کردی باید بهت تبریک بگیم چون تو از دسته افراد خیلی باهوش به حساب میایی.   تست هوش دوم تست هوش تصويري(درخت) اگر بین ۰ تا ۵ تصویر صورت پیدا کردید – سبک مغز اگر ۶ یا ۷ تصویر صورت پیدا کردید – کن...
3 اسفند 1390

بدون عنوان

امروز هم ماشینو بابای محیابرد و مارو تا دم سرویس آورد با سرویس اومدیم هوا هم به شدت سرد بود داشتیم یخ میزدیم خیلی زود رسیدیم رفتیم مهد و مربی ها هنوز نیومده بودند درسا و پارسا هم بودند دیروز یه کلاه استخر گرفته بودم محیا هم اونو سرش کرده بود ودر نمی آورد انگار از رنگش خوشش اومده بود کلی به بچه ها نشون داد و بعدش گفت ببر با خودت،اینجا بچه ها پارش میکنند کمی نشستیم مربی اون یکی کلاس اومد و تحویلشون گرفت و محیا هم سریع رفت بغلش کرد و گفت خاله من شما رو هم خیلی دوست دارم خانم مربی هم گفت محیا مثل مامانش خیلی بامحبت و خونگرمه و همه رو جذب میکنه خوب آره دیگه محیا جون من عاقل و موقعیت سنجه میدونه کجا باید چیکار کنه ...
2 اسفند 1390

بدون عنوان

امروز دوشنبه اول اسفند ماهه سال ٩٠ هم رو به اتمامه و سال ٩١ داره میاد امسال چهارمین  سال تحویله که با محیا هستیم محیا هم دیگه داره بزرگ میشه  جسمش و افکارش میترسم نتونم مادر خوبی براش باشم همش سوال میپرسه تا قانع نشه ول کن نیست مثلا میگه چرا به سگ هاپو میگن میگم چون هاپ هاپ میکنه میگه آهان حالا فهمیدم چرامیکی موس افتاد پایین میگم حواسش نبود جلوی پاشو نگاه نکرد افتاد پایین میگه جلوی پاشو نگاه نکرد چرا پایین افتاد نمیدونم منظورش همون قانون نیوتن بود یا چی خیلی از اینجور سوالها میگه مامان خورشید چرا توی آسمونه اگه بیاد پایین چی میشه وقتی شبه خورشید رفته خونشون؟ ت...
1 اسفند 1390